گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصحاب امام علی علیه سلام
جلد اول
حرف (س)



سائب بن بشر
سائب فرزند بشر بن عمرو بن حارث، از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود.
ابن سعد به سند خود نقل می کند: بشر بن عمرو و سه فرزندش: سائب و عبید و عبدالرحمن در جمل در رکاب امیرالمؤمنین
.( علیه السلام حضور داشتند و سائب بعدها با مصعب بن زبیر بود و کشته شد.( 1
*****
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 182 ؛ طبقات الکبري، ج 6، ص 359
سالم بن ابی جعد اشجعی
را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام است.( 1) او ثقه بود و روایاتی از علی بن ابی طالب علیه « سالم بن ابی جَعد »
السلام، ابو هریره، ابن عباس و دیگران نقل کرده است. او عمر طولانی کرده و در 110 سالگی بین سال هاي نود تا صدم
.( هجري از دنیا رفته است.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 9؛ رجال برقی، ص 5
. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 244 ؛ ر. ك: اعیان الشیعه، ج 7، ص 174
سعد بن حارث انصاري خزرجی
است. وي و پدرش از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بوده اند و او در صفّین نیز « بنی نجار » او از انصار خزرجی و از قبیله
.( حضور داشت و در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسید.( 1
*****
. اسدالغابه، ج 2، ص 272 ؛ الاصابه، ج 3، ص 50 ؛ المحبر، ص 290 ؛ الاصابه، ج 3، ص 50
سعد بن حذیفه بن یمان
.( از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.( 1 « سعد بن حذیفه » : شیخ طوسی می نویسد
*****
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 27
سعد بن حمید (ابو عمار)
سعد بن حمید کنیه اش ابو عمار، از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. وي در صفّین در رکاب آن حضرت جنگید و در
.( همان نبرد چشمش صدمه دید.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 29
سعد بن زیاد بن ودیعه
شیخ مفید نقل می کند: او از انصار اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است و با امیرالمؤمنین بیعت کرد که تا پاي جان
.( فداکاري نماید.( 1
*****
. الجمل، ص 106 ؛ رجال طوسی، ص 44 ، ش 16
[ سعد بن عمران (ابو البختري)[ 1
نیز نامیده اند. او غلام آزاد شده اي بود که در « سعد بن فیروز » از اصحاب علی علیه السلام بود که وي را « ابوالبختري » .کنیه او
.( عزیمت نمود.( 2 « ابن اشعث » با « یوم الجماجم »
*****
که در متن آمده از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. و او غیر از آن « ابو البختري » کنیه اش « سعد بن عمران
است که شیخ در کتاب الفهرست، ص 256 ، ش 779 وي را عامی المذهب و ضعیف ذکر کرده « وهب بن وهب » ، ابوالبختري
است.
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 10
سعد بن عمرو انصاري
را از اصحاب علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1) شاید همان کسی باشد که ابن عبدالبر می « سعد بن عمرو » شیخ طوسی
.( گوید: سعد همراه برادرش حارث بن عمرو در جنگ صفّین در رکاب حضرت علی علیه السلام بودند.( 2
ابن حجر نیز می نویسد: این دو برادر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از گروه انصار و خزرجی می باشند و در
.( جنگ اُحد و صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام حضور داشتند.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 15
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 226
. الاصابه، ج 1، ص 587 ؛ ر. ك: ج 3، ص 71
سعد بن فیروز (سعد بن عمران)
.( کنیه داشت.( 1 « ابوالبختري » از اصحاب کوفی امیرالمؤمنین علیه السلام بود که به « سعد بن عمران » و به قولی « سعد بن فیروز »
*****
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 10
سعد بن قیس همدانی
.( را از اصحاب علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « سعد بن قیس » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 18
سعد بن مبشر
او از جمله شیعیانی است که در همان روزهاي اول خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت در مدینه بیعت کرد که تا پاي
.( جان از ولایت و امامت امام علیه السلام دفاع نماید.( 1
*****
. الجمل، ص 109
سعد بن مسعود انصاري
اشاره
2) و از اصحاب و انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار )« مختار بن ابی عبید ثقفی » سعد (سعید)( 1) بن مسعود، عموي
.( می آید.( 3
سعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
کان نوح علیه السلام اذا لبس ثوباً حَمدَ اللَّه، و إذا أکل أو شرب حمد اللَّه، فلذلک سُمّی عبداً شکورا؛
حضرت نوح علیه السلام هرگاه لباسی به تن می کرد، حمد خدا می نمود و هر گاه چیزي می خورد یا آبی می نوشید، حمد
.( خدا را می کرد، از این رو عبدِ شکور نامیده شد.( 4
؛( و در زمره اصحاب امام علی علیه السلام ثبت کرده است. (رجال طوسی، ص 44 ، ش 23 « سعید بن مسعود » شیخ طوسی او را
ثبت « سعید بن مسعود » و در ص 42 « سعد بن مسعود » ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه، ج 16 ، ص 27 حاکم مدائن را
کرده است.
مختار همان شخصیتی است که پس از واقعه جان گداز کربلا و شهادت سیدالشهدا، و شهادت اصحاب و فرزندانش قیام کرد
و انتقام خون آن عزیزان را از قاتلانشان گرفت (مختصري از شرح حال او در ترجمه رفاعه بن شداد گذشت).
. اسد الغابه، ج 2، ص 294
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 230
حکومت سعد در مدائن
سعد بن مسعود جزو کارگزاران دولت کریمه امیرالمؤمنین علیه السلام بود و از جانب آن حضرت به امارت و فرمانداري
مدائن منصوب شد و تا دوران خلافت امام حسن مجتبی علیه السلام در این سمت باقی بود.
1) گمارد.( 2) و )« زوابی » طبق نقل نصر بن مزاحم، حضرت علی علیه السلام او را قبل از آن که بر مدائن منصوب کند بر استان
در جنگ
جمل او را امیر بر قبایل قیس و عبدالقیس قرار داد.( 3) و پس از استقرار در کوفه و قبل از جنگ صفین، او را به عنوان فرماندار
.( مدائن انتخاب کرد. او در این سمت بود و امام حسن علیه السلام در روز ساباط به او پناه برد.( 4
*****
در حاشیه وقعه صفین، ص 11 چنین آمده است: در عراق چهار نهر بوده است: دو نهر بالاي بغداد و « استان زوابی » در توضیح
می باشد. « زوابی » دو نهر پایین آن که به هر کدام زاب گویند، و به هر یک از این نهرها، زابی هم اطلاق شده که جمع آن
. وقعه صفین، ص 11
. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 193
. ر. ك: بحارالانوار، ج 32 ، ص 357 ؛ تاریخ طبري، ج 4، ص 565
سعد در تعقیب گروهی از خوارج
کسی را نزد سعد بن مسعود ثقفی فرستاد و او را از خطر فتنه و احتمال اشغال این شهر « عدي بن حاتم » ، پس از ظهور خوارج
به دست خوارج مطلع ساخت.
سعد پس از دریافت این هشدار سرّي، دروازه هاي شهر را بست و خود با جمعی از نیروهاي مسلح براي تعقیب آنان از شهر
را در مدائن گماشت. این خبر که به عبداللَّه بن وهب راسبی (رئیس خوارج) رسید، راه « مختار بن ابی عبیده » خارج شد و
خود را عوض کرد و با احتیاط به سمت بغداد حرکت کرد. سعد بن مسعود همراه پانصد سوار در منطقه کرخ بغداد با عبداللَّه
بن وهب روبرو گردید.
عبداللَّه بن وهب با حمایت سی سوارکارِ جنگجو در مقابل نیروهاي سعد ایستادند و ساعتی جنگ کردند، ولی یاران سعد
دست از جنگ برداشتند و به سعد گفتند: بهتر است آنها را
رها کنی و موضوع را در گزارشی به سمع امیرالمؤمنین برسانی اگر ایشان به تعقیب آنان دستور داد، آن وقت آنها را تعقیب
می کنیم و اگر هم شخص دیگري را براي این کار در نظر گرفت چه بهتر که به سلامت مانده اي.
اما سعد پیشنهاد همراهان را نپذیرفت و به جنگ و قتال ادامه داد. ولی عبداللَّه ابن وهب و یارانش در تاریکی شب از معرکه
.( گریخت و از دجله عبور کرد و به یاران خود یعنی خوارج نهروان پیوست.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 5، ص 75
سعد در زمان خلافت امام حسن
پس از آن که امام مجتبی علیه السلام در جنگ با معاویه دریافت که با پیوستن برخی از سران سپاهش به معاویه و تفرقه در
میان نیروهاي همراهش دیگر توان جنگیدن ندارد، به ناچار پیشنهاد متارکه جنگ و به تعبیر معروف پیمان صلح با معاویه را
پذیرفت. پس از قرارداد صلح، تعدادي از یاران او محافظت از جان امام حسن علیه السلام را بر عهده گرفتند، اما سنان بن
جراح به صورت غافلگیرانه به امام علیه السلام یورش برد و حضرت را مجروح ساخت، به گونه اي که امام بی هوش شد. امام
حسن علیه السلام پس از لحظاتی به هوش آمد، فوراً همراهان زخم را بسته و او را به مدائن بردند که سعد بن مسعود حاکم
.( آن جا بود و امام حسن در مدائن مدتی ماند تا آن که زخمش بهبودي یافت.( 1
هنگامی که امام حسن علیه السلام در مدائن نزد سعد بن مسعود جهت معالجه و مداوا بود، روزي مختار بن ابی عبید ثقفی که
در آن زمان جوان بی تجربه و طالب مقام بود، به سعد
گفت که امام مجتبی را دستگیر و به نزد معاویه بفرست تا خراج و مالیات یک ساله جوخی را ببخشد! اما سعد از پیشنهاد
مختار ناراحت شد و گفت:
خداوند رویت را سیاه و زشت گرداند، من کارگزار پدر او هستم و او به من اطمینان کرد، و باعث افتخار من شده است، آیا
رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش کنم؟ و نسبت به فرزند دختر و حبیبه اش به او احترام نگذارم؟
.( بعد از آن سعد طبیبی آورد که مسئول حفاظت و طبابت امام مجتبی علیه السلام گردید تا حضرت بهبودي یافت.( 2
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 16 ، ص 26 ؛ ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 159 ؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 12
. بحارالانوار، ج 44 ، ص 27
سعد بن وهب همدانی
.( را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « سعد بن وهب » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 11
سعد مولی علی
سعد مولی (غلام آزاده شده) امیرمؤمنان امام علی علیه السلام و از اصحاب( 1) بلکه از خواص اصحاب حضرت و از قبیله
.( بود.( 2 « نصر »
*****
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 7
. رجال برقی، ص 4
سعید بن ثور سروسی
.( سعید( 1) بن ثور از اصحاب علی علیه السلام بود که در صفّین نیز حضور داشت.( 2
*****
آمده است. « سفیان بن ثور سدوسی » در تاریخ طبري
. وقعه صفین، ص 290 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 34
سعید بن حذیفه
سعید فرزند حذیفه بن یمان، از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود که در صفّین حضور داشت.
پدرش حذیفه به دو فرزندش (سعید و صفوان) وصیت کرد که ملازم امیرالمؤمنین بوده و در رکاب ایشان بجنگند.( 1) از این
.( رو هر دو برادر در صفین حضور یافتند و در سال 37 هجري در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند.( 2
*****
شرح این وصیت و نیز شرح حال حذیفهبن یمان را در ترجمه حذیفه در همین کتاب ملاحظه نمایید.
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 236
سعید بن سرح (ابی سرح)
سعید بن سرح جزو شیعیان و ارادتمندان علی علیه السلام در کوفه بوده که مورد خشم و غضب زیاد بن ابیه حاکم کوفه قرار
گرفت و ناچار به جلاي وطن شد و به امام حسن مجتبی علیه السلام پناهنده شد.
زیاد وقتی از فرار او مطّلع شد، تمام اموالش را مصادره و برادر و فرزندان و همسرش را حبس کرد و خانه اش را نیز ویران
نمود.
امام حسن مجتبی علیه السلام وقتی خبردار شد که زیاد، خانه سعید را خراب و اموالش را مصادره و بستگانش را حبس کرده،
نامه اي به زیاد نوشت: و او را متهم نمود که به سعید آزار رسانده و خانواده را زندانی و اموالش را غارت نموده اي....
از زیاد بن ابی » : زیاد چون نامه حضرت را قرائت کرد، خشمگین شد و پاسخ امام را به نحو ناشایست داد. آغاز نامه چنین است
«.... سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد... من حاکم هستم و تو رعیتی
این نامه حکایت از عمق رذالت و پستی زیاد و دشمنی او با علی علیه السلام و خاندانش دارد. امام مجتبی علیه السلام چون
نامه زیاد را خواند،
لبخندي زد و موضوع را براي معاویه نوشت و نامه زیاد را هم ضمیمه آن کرد و به شام فرستاد. (چون طبق قرارداد صلح،
معاویه و کارگزارانش حق نداشتند متعرض یاران و دوستان علی علیه السلام بشنوند لذا این عمل، نقض پیمان به حساب می
از حسن پسر فاطمه به زیاد پسر سمیه، اما بعد، همانا که رسول خدا » : آمد). و براي زیاد هم فقط دو کلمه نوشت که چنین بود
.(1)«. صلی الله علیه و آله فرموده است: فرزند از بستر و براي پدر است و براي زناکار سنگ است. و السلام
هنگامی که معاویه نامه اي را که زیاد براي امام حسن علیه السلام نوشته بود، خواند، شام بر او تنگ شد و فوري نامه اي با
عتاب و خطاب براي زیاد نوشت:
اما بعد، حسن بن علی نامه تو را که در پاسخ نامه او در مورد ابن سرح نوشته بودي، براي من فرستاده است....
اینک چون این نامه من به دست تو رسید، آنچه از سعید بن ابی سرح در دست داري، رها کن و خانه اش را بساز و اموالش را
بر او برگردان و متعرض او مباش و من براي حسن - که بر او درود باد - نوشته ام که سعید را مخیر کند، اگر می خواهد پیش
او بماند و اگر می خواهد به سرزمین خود برگردد و تو را هیچ تسلطی بر او نیست نه زبانی و نه به گونه دیگر. اما این که نامه
ات براي حسن را به نام خودش با اضافه به نام مادرش نوشته اي و او را به پدرش نسبت نداده اي، حسن از کسانی
نیست که به او اهانت شود، اي بی مادر، می دانی که او را به چه مادر بزرگواري نسبت داده اي، مگر نمی دانستی که او فاطمه
.( دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است و انتساب به او اگر می دانستی و می اندیشیدي براي حسن افتخارآمیز تر است.( 2
معاویه، پایین نامه اشعاري هم نوشت که از جمله این ابیات است:
أما حسنٌ فابنُ الذي کان قبلَه
اذا سار الموت حیث یسیر
و هل یلد الرّئبال الا نظیره
.( و ذا حسنٌ شبه له و نظیر( 3
- همانا حسن پسر کسی است که پیش از او بود و چون حرکت می کرد مرگ هم با او همراه بود.
- مگر شیر ژیان جز مانند خود، چیزي می زاید و اینک حسن شبیه و نظیر همان شیر است.
*****
اشاره به این که تو از زنا به دنیا آمده اي و فرزند پدر نیستی و نسبت تو به ابوسفیان طبق فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و
آله نابجا است.
ذکر این نامه و جواب آن آمده است. « زیاد بن ابیه » در شرح حال
.195 - شرح ابن ابی الحدید، ج 16 ، ص 194
سعید بن سعد انصاري ساعدي
در صحابی بودن سعید بن سعد انصاري (ساعدي) اختلاف است. برخی مثل ابن عبداللَّه معتقدند او از اصحاب رسول خدا
صلی الله علیه و آله بوده است؛ ولی ابن حبان می گوید: او از ثقات تابعین است.
.( سعید، در زمره شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفت و از طرف آن حضرت به ولایت یمن منصوب گردید.( 1
*****
. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 328 ؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 239
سعید بن عبداللَّه ازدي
در جنگ صفّین « عجل بن عبداللَّه » سعید بن عبداللَّه از قبیله بنی ثعلبه و از یاران امیرمؤمنان علیه السلام است که با برادرش
.( همراه حضرت مجاهدت کرد و هر دو به سال 37 هجري در همین جنگ به شهادت رسیدند.( 1
*****
. وقعه صفّین، 263 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 27 و ج 4، ص 540
سعید بن عبید طائی
سعید بن عبید از شیعیان و یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود که در صفّین حضور داشت.
نزد ایشان آمدند، « طیّ » شد، جمع کثیري از قبیله « ربذه » هنگامی که حضرت علی علیه السلام براي عزیمت به صفّین وارد
شخصی به حضرت عرض کرد: اینها مردانی از قبیله طی هستند، بعضی از آنان قصد دارند، شما را در این جنگ همراهی کنند
و گروهی تنها براي دیدار و عرض سلام و تحیت آمده اند.
جزي اللَّه کلاً خیراً و فَضَّلَ اللَّهُ المُجاهدِین عَلَی القاعدِین أجراً عظیماً؛ خداوند هر دو گروه را » : حضرت علیه السلام فرمود
«. جزاي خیر دهد، لکن خدا مجاهدان را بر خانه نشینان فضیلت بخشید و برایشان اجر عظیمی مقرر داشت
برخاست و گفت: « سعید بن عبید طائی » از میان آن جمع
اي امیرمؤمنان! برخی از مردم به راحتی می توانند به وسیله زبان خود پرده از اسرار ضمیر خویش بردارند و واقعیت درونشان را
براي دیگران بیان کنند، اما به خدا قسم من نمی توانم از آنچه که در دل دارم، سخن بگویم ولی با این حال سعی می کنم به
یاري خداوند، مقصودم را به عرض شما برسانم: من در خفا و آشکارا مدافع شما هستم و در همه جا با دشمن شما خواهم
جنگید. و نیز به سبب فضل والا و قرابت شما
به رسول خدا صلی الله علیه و آله حقی که شما مستحق آن هستید، کسی از اهل زمان را لایق آن نمی بینم.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در پاسخ وي فرمود:
رحمک اللَّه، قد أدّي لسانک عما یجنَّ ضمیرك؛ »
«. خداوند تو را مشمول رحمتِ خود قرار دهد، به راستی زبانت مراد دلت را به خوبی ادا کرد
.( وي بعد از ملازمت با حضرت، در صفّین پس از مجاهدت فراوان به شهادت رسید.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 478
سعید بن قیس همدانی کوفی
اشاره
سعید فرزند قیس، برادر یزید بن قیس از بزرگان و پارسایان تابعین( 1) بود. وي از بنی ارحب از قبیله همدان می باشد و در
میان قبیله خود ریاست داشته و مجاهدي غیور و شاعري حماسه سرا بوده است. او از فدائیان امیر مؤمنان علیه السلام بود و در
اجراي دستورهاي آن حضرت کوتاهی نمی کرد و در جنگ جمل و صفین از سوارکاران دلیر و شجاعان معروف سپاه علی
.( علیه السلام به شمار می آمد.( 2
. ر. ك: همین کتاب، ص 34
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 18 و ص 69 ، ح 124
در جنگ جمل
هنگامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از مذاکره و گفت و گو با عایشه و طلحه و زبیر مأیوس شد و دانست آنها غیر از
جنگ و خون ریزي راه دیگري برنمی تابند و عده اي از شیعیانش را بدون جرمی به قتل رسانده اند، به ناچار براي جنگ با
آنان سپاه خود را منظم کرد و براي هر گروهی، فرماندهی تعیین نمود. بر پیاده نظام مذحج، شریح بن هانی و... و بر گروه
.( همدان، سعید بن قیس را منصوب کرد و عمار را بر کل سپاه فرماندهی داد.( 1
سعید در جنگ جمل اشعاري را سرود که متضمن معناي ولایت و وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
سعید در نبرد جمل، در میسره (جناح چپ) سوارکاران سپاه علی علیه السلام خدمت می کرد و در این جنگ با حماسه هاي
.( بزرگ خود، بارقه هاي امید به فتح را در دل سپاهیان امام علیه السلام زنده کرد و موجب سرور یاران خود گردید.( 2
*****
. الجمل، ص 319
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 243
در جنگ صفین
زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام براي نبرد با قاسطین، عازم صفین شد، ابتدا فرماندهان و رهبران نظامی قبایل و طوایف هفت
گانه کوفه را برگزید؛ یکی از این رهبران نظامی، سعید بن قیس همدانی بود، که حضرت امیر علیه السلام وي را به فرماندهی
.( نیروهاي همدان و نیروهاي حمیر - که همراه با نیروهاي همدان بودند - منصوب کرد.( 1
را بر عهده داشت. امیرالمؤمنین علیه السلام وي را « ربیعه » و « کنده » در جنگ صفین، اشعث بن قیس کندي ریاست دو طایفه
را به فرماندهی این دو قبیله منصوب کرد. « حسّان بن مخدوج » در مسیر صفین از مسند ریاستش برکنار و
اشعث از اقدام حضرت علی علیه السلام سخت دلگیر شد و همین امر باعث شد که گروهی از یمنی ها اعتراض کرده و بر
اقدام امام علیه السلام خرده بگیرند. هنگامی که سعید از این موضوع باخبر شد، بسیار خشمگین شد و بی درنگ نزد اهالی
معترض یمن رفت و خطاب به آنان چنین گفت:
اي جماعت یمنی، من تا کنون گروهی تنگ نظر و بداندیش تر از شما ندیده ام، اگر از علی سرپیچی کنید آیا شما براي
رسیدن به دشمن او وسیله اي دارید؟ آیا معاویه بدل خوبی براي علی است؟ و یا شام جانشین خوبی براي عراق است؟ یا ربیعه
یاوري سراغ دارد؟ پس شما براي چه این گونه به اقدام صائب امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراض می کنید « مضر » در میان طایفه
.( و چهره درهم می کشید؟ لذا سخن همان است که او می فرماید و اقدام همان است که او معمول می دارد.( 2
امام تلاش فراوانی کرد که بتواند جلوي جنگ را بگیرد، لذا افرادي مثل بشیر بن عمرو انصاري، و سعید بن قیس همدانی و
شبث بن ربعی را نزد معاویه فرستاد تا شاید او را از جنگ و خون ریزي باز دارد و با صلح و مذاکره مسائل و مشکلات رفع
شود؛ اما معاویه در عوض پاسخ تندي داد و اعلان کرد میان ما و شما جز شمشیر نخواهد بود و آنها با دست خالی به جانب
.( امام علیه السلام بازگشتند و نظر معاویه را به حضرت امیر علیه السلام رساندند.( 3
سپس گروهی از قاریان عراق و شام که سی هزار نفر بودند در کنار صفین قرار گاهی زدند و سران آنان
بودند، شروع به « عبداللَّه بن مسعود » چون علقمه بن قیس، عبیده سلمانی، عبداللَّه بن عتبه و عامر بن عبدالقیس که از شاگردان
آمد و شد میان سپاهیان حضرت علی علیه السلام و معاویه نمودند و مدت سه ماه این رفت و آمد ادامه داشت. معاویه هر چه
می توانست دلیل و مدرك براي جنگ و خون ریزي ارائه می داد، اما همین که نزد امام علیه السلام می آمدند و پاسخ معاویه
را می شنیدند، قانع می شدند و مجدداً به معاویه مراجعه می کردند و نظر امیرالمؤمنین علیه السلام را به او می گفتند؛ اما
.( سرانجام معاویه حاضر نشد تن به حق دهد و عاقبت آماده جنگ شد.( 4
*****
. وقعه صفین، ص 117
. وقعه صفین، ص 137
. ر. ك: وقعه صفین، ص 188 و 187
خواهد آمد. « علقمه بن قیس » تفصیل مطلب در شرح حال
دلسوزي سعید براي امام
روزي حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین، از قرارگاه خود خارج شد و از کنار خطوط مقدم نبرد گذر کرد، آن
برخورد کرد؛ وي از روي « سعید بن قیس همدانی » حضرت علیه السلام در حالی که فقط نیزه کوتاهی در دست داشت با
أما تخشی یا امیرالمؤمنین، أن یغتالک أحدٌ و أنت قُربَ عدوِّك؟ اي » : دلسوزي و ارادت به حضرت علیه السلام عرض کرد
«؟ امیر مؤمنان، آیا با آن که نزدیک دشمن هستید بیم ندارید که کسی غافلگیر تان کند
حضرت علی علیه السلام در پاسخ او فرمود:
إنّه لیس من أحدٍ إلّا و علیه من اللَّه حَفَظهً یَخفظونَه مِن أن یَتردَّي فی قلیبٍ، أو یخرَّ علیه حائطٌ، أو تُصیبَه آفهٌ؛ فإذا جاءَ القَدَر
خَلُّوا بینَه و بینه؛
هیچ کسی نیست مگر آن که از سوي
خداوند نگهبانانی براي حفظ او گماشته شده اند که او را از این که در چاهی سقوط کند و یا زیر آواري بماند و یا به آفت و
.( بلایی گرفتار شود، محافظت می کنند؛ و چون تقدیر فرا رسد این نگهبانان در مقابل تقدیر، او را رها می کنند.( 1
*****
. وقعه صفین، ص 250 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 199
مبارزه سعید بن قیس با شخص معاویه
نقل می کند: پیش از کشته شدن عبیداللَّه بن عمر در روزهایی از جنگ صفین، چون کار بر معاویه خیلی « عمر سعد » نصر از
سخت و سنگین شده بود، روزي عمرو عاص، بسر بن ارطات، عبیداللَّه بن عمر بن خطاب و عبدالرحمان بن خالد بن ولید را
فرا خواند و به آنان گفت: مقام و اهمیت تنی چند از یاران علی در میان قوم شان مرا اندوهگین کرده و آنان عبارتند از: سعید
بن قیس همدانی، مالک اشتر، و از انصار: هاشم مرقال، عدي بن حاتم و قیس بن سعد بن عباده. فردا خود من با سعید بن قیس
و قومش روبرو می شوم و شرّ او را برطرف خواهم کرد، اما تو اي عمرو عاص با هاشم مرقال نبرد خواهی کرد، و تو اي
عبیداللَّه بن عمر با مالک اشتر روبرو می شوي و با او می جنگی، و اما تو اي عبدالرحمان بن خالد با عدي بن حاتم می جنگی
و من این کار را به نوبت و در پنج روز مقرر می دارم که هر روز از آن یکی از شما باشد و شما فرماندهی همه سواران را بر
عهده خواهید داشت؛ بنابراین آماده باشید. آنها هم اعلان آمادگی کردند.
فرداي آن روز
معاویه صبح زود شخصاً در حالی که تمام سواران را آماده کرده بود به جانب قبیله همدان حرکت کرد و چنین رجز می
از این پس هیچ کشته و مجروحی را هرگز حرمتی نخواهد بود تا به زودي عراق را با شومی و خشونت تصرف کنم و » : خواند
«. در همه روزگار سوگوار عثمان بن عفان خواهم بود
معاویه آرام آرام اندکی میان سواران نیزه زد و هجوم آورد و در آن هنگام با شعار همیشگی خود شعار داد و در این میان
فرمانده نیروهاي همدان اسب خود را را رکاب زد و به سوي شخص معاویه شتافت و با خود معاویه به نبرد تن « سعید بن قیس »
به تن پرداخت و جنگ سختی بین این دو انجام شد، اما شب فرا رسید و تاریکی حایل شد و معاویه جان سالم بدر برد.
همدانیان می گویند: نزدیک بود سعید، معاویه را از پاي درآورد ولی متوجه شد که او گریخته است. سعید تأسف و حسرت
خود را چنین بیان کرد:
یا لهف نفسی فاتنی معاویه
فوق طِمِرٍّ کالعُقاب هاویَه
إن یَعُدِ الیومَ فکفِّی عالیه
- اي واي بر من، معاویه بر اسبی سرکش همچون عقاب دوزخ گریخت.
.( - و اگر امروز بازگردد قدرت بسیار من او را کافی است.( 1
را به مقابله با همدانیان - از « اشعري » و « عک » وقتی که معاویه شکست را احساس کرد به عمروعاص دستور داد که افراد قبایل
سپاه امام علی علیه السلام - گسیل کند و آنها به شرط دو برابر شدن حقوقشان پذیرفتند اما در مقابل، همدانیان، به فرماندهی
منذر » ها به نبرد سختی پرداختند و از زبان « عکی » سعید بن قیس، بدون توجه به متاع دنیا، با
فردي دلیر و شاعر - خطاب به امام گفتند: اي علی، بدان که ما در برابر این سرا به سراي دیگر و به عراق در - « بن ابی حمیصه
برابر شام و به تو در برابر معاویه خشنودیم؛ به خدا سوگند که آخرت ما از دنیاي آنان و عراق ما از شام آنان بهتر است و
پیشواي ما از پیشواي آنان بسی راه یافته تر می باشد، اینک دست ما را بر جنگ بگشاي و از سوي ما به نصرت و پیروزي
«. اعتماد کن و ما را تا پاي مرگ پیش ببر
«. حسبک اللَّه یرحمک اللَّه؛ خداوند تو را کافی است و تو را رحمت کند » : امیر مؤمنان علیه السلام در پی سخنان منذر فرمود
سپس او و قومش را ستود.
وقتی اشعار( 2) منذر به گوش معاویه رسید، گفت: به خدا سوگند، افراد مورد وثوق علی را به دنیا متمایل خواهم کرد و میان
.( آنان آن قدر مال تقسیم می کنم تا دنیاي من بر آخرت علی پیروز شود.( 3
اما آنها که واقعاً دل در گرو ولایت داشتند، فریب مال و منال را نخوردند و سعید بن قیس یکی از این افراد بود.
*****
. 430 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 70 - ر. ك: وقعه صفین، ص 426
چند بیت از اشعار او چنین است:
إن عکّاً سألوا الفرائض و
الأشعر سالوا جوائِزاً بثنیَّه
تَرکوا الدِّین للعطاء و للفر
ض، فکانوا بذاك شر البریّه
وسألنا حُسن الثواب من اللَّه
و صَبراً عَلَی الجِهاد و نیّه
.74 - .وقعه صفین، ص 436 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 77
سعید و بشارت به بهشت
فرداي همان روزي که جنگ سختی بین همدانیان و گروه عک واقع شد، معاویه خود در میان
افراد قبایل یمن به گردش آمد و توانست لشکري عظیم و کارآزموده آماده کند و به مقابل بخشی از سپاه علی علیه السلام
(گروه همدان) بفرستد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام که از دور، نظاره گر آن لشکر بود، دانست که همگی نیروهاي معاویه از مردان برگزیده اند، لذا
«؟ یالهمدان؛ اي همدانیان » : در میان نیروهاي همدان فریاد برآورد
سعید گفت: گوش به فرما نم یا امیرالمؤمنین!
امام علیه السلام فرمود: هم اکنون بر دشمن حمله کن، قبل از آن که سازماندهی دشمن به اتمام رسد.
سعید با اطاعت از فرمان امام علیه السلام با نیروهاي جان بر کف همدان، بی درنگ به رزم آوران شامی یورش بردند و
آرایش سپاه معاویه را بر هم ریختند و آنان را تا پشت قرارگاه اصلی معاویه عقب راندند و نیروهاي بسیاري از شام را به
هلاکت رساندند به طوري که معاویه با دیدن این منظره گفت: واي بر من که از قبیله همدان چه می کشیم! در چنین روزي
بود که مرگ و وحشت بر سپاه شام سایه افکند و کشته هاي آنان از حد معمول گذشت.
در این هنگام امیر مؤمنان علی علیه السلام افراد قبیله همدانی را فراخواند و فرمود:
یا معشر همدان، أنتم درعی و رُمحی و یا همدان، ما نَصرتُم إلاّ اللَّه و لا أجبتم غیرَه؛
اي گروه همدان، شما زره و نیزه شکافنده من هستید، به خدا سوگند اي گروه همدان، شما کسی جز خدا را یاري ندادید و
فقط نداي او را اجابت نمودید.
سعید در جواب امام علیه السلام عرضه داشت:
ما نداي خدا را اجابت کردیم و به نداي تو نیز لبیک گفتیم و پیامبر خدا را در قبرش یاري
رساندیم و در رکاب تو با کسانی به پیکار برخاستیم که هرگز چون تو نبوده و نخواهد بود، بنابراین ما را به هر جا که دوست
داري، گسیل دار که به طور قطع ما را مطیع و فرمانبردار خواهی یافت.
حضرت علی علیه السلام درباره همین روز این چنین سروده است:
ولو کُنْتُ بوَّابا علی بابِ جَنهٍ
لَقُلْتُ لِهمدانَ ادْخلی بِسَلامٍ
- اگر من دربان دروازه بهشت باشم، بدون تردید به افراد قبیله همدان می گویم تا با خوشی و سلامت به بهشت درآیید.
*****
نقش سعید در فتنه بالا بردن قرآنها و حکمیت
پس از مشاهده طرح حکمیت از سوي معاویه، سعید بن قیس نزد امام علیه السلام آمد و موضوع را به اطلاع امیرالمؤمنین علیه
السلام رساند، حضرت علیه السلام به وي مأموریت داد تا با آنان صحبت کند تا بیشتر با خواسته شان آشنا شود.
سعیدبن قیس بیرون آمد و مقابل مردم شام قرار گرفت و گفت:
اي مردم شام، میان ما و شما اموري اتفاق افتاد که موجب خشم و نفرت هریک از ما گردید، ما از دین و دنیاي خود دفاع
کردیم؛ ولی شما اقدام دفاعی و حمایتی ما را غدر و اسراف خواندید، و اکنون ما را به چیزي می خوانید که ما تا ساعتی پیش،
براي تحقق همان امر با شما جنگیدیم، البته اهل عراق با دستاوردي بهتر از عمل کردن به کتاب خدا، به دیار خود باز نخواهند
گشت و شما مردم شام نیز نتیجه اي بهتر از عمل به کتاب خدا و پیروي از دستورهاي او، کسب نخواهید کرد، پس بدانید که
به حکم کتاب خدا، حق در دست ماست نه شما، اگر نمی خواهید آن را بپذیرید، پس ما همانیم که
بودیم و شما همانید که بودید.
.( اما سرانجام با اصرار و مخالفت شدید مخالفین جنگ، موضوع غم بار حکمیت و پایان جنگ مطرح گردید.( 1
ابن مزاحم از أبی الودّاك نقل می کند: پس از آن که نیروهاي شام قرآنها را بر سر نیزه ها بالا بردند و تمایل به صلح و ترك
ستیز قوت گرفت و مردم تظاهر به پذیرفتن حکمیت قرآن کردند و نامه حکمیت نوشته شد، حضرت امیر خطاب به یارانش
إنّما فعلتُ ما فعلتُ لِما بَدا فیکم الخور و الفَشَل عن الحرب؛ من اگر به این صلح و آشتی تن دادم تنها به این دلیل بود » : فرمود
«. که شما در این جنگ ضعف و سستی از خود نشان دادید
در این هنگام، افراد قبیله همدان همچون کوه با حالت استوار آمدند و سعید بن قیس و پسرش عبدالرحمن جلو آمده و سعید
خطاب به حضرت گفت: اکنون من و قومم آماده ایم و فرمان تو را رد نمی کنیم، هر چه می خواهی فرمان بده تا آن را عمل
کنیم و از دستورهاي شما هرگز سرپیچی نمی کنیم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
اما لو کان هذا قبل رفع المصاحف (قبل سطر الصحیفه) لأزلتُهم عن عسکرهم أو تَنفرد سالِفتیَ قبل ذلک، و لکن انصرِفُوا
راشِدین، فلعمري ما کنتُ لأعرِّض قبیلهً واحدهً للناس؛
اگر این اعلان وفاداري و اطاعت بی قید و شرط سپاهیان تو قبل از بالا رفتن قرآنها و قبل از نوشتن عهدنامه می بود، من توسط
شما دشمن را تار و مار می کردم و تا فواصل زیادي از قرارگاهایشان عقب می راندم و یا آن که در این راه کشته می شدم،
اما حالا دیگر زمان
آن گذشته است؛ پس به خیمه هاي خود سالم باز گردید، خداوند شما را موفق بدارد. و من هرگز راضی نمی شوم که یک
.( قبیله واحد را در مقابل این همه نیروي دشمن قرار دهم.( 2
پس از آن که ابو موسی فریب عمرو عاص را خورد و حکمیت به زیان امام علیه السلام به پایان رسید. برخی از حاضرین از
که سرپرستی چهارصد نفر همراه ابوموسی را داشت، شدیداً به ابوموسی و عمرو عاص اعتراض کرد و « هانی بن شریح » جمله
با تازیانه اش عمرو عاص را شلاق زد و درگیري بین هانی و پسر عمرو عاص واقع شد. هانی بعدها گفت: اي کاش عمرو
.( عاص را به جاي تازیانه با شمشیر می زدم.( 3
در این هنگام سعید بن قیس پس از عبداللَّه بن عباس، سخنانی ایراد کرد که حکایت از عمق تأثر و اندوه او داشت و خطاب به
ابو موسی و عمرو عاص گفت:
به خدا سوگند، شما دو نفر اگر بر هدایت هم متفق شده بودید، چیزي بر آنچه که هم اکنون بر آن معتقدیم، نمی افزودید و
پیروي از گمراهی شما هم بر ما لازم نیست، و شما به همان چیزي برگشتید که از آن آغاز به آن رجوع کرده بودید، و ما
.( امروز هم بر همان عقیده ایم که دیروز بودیم.( 4
هنگامی که امیر مؤمنان علیه السلام از این خبر آگاه شدند، سخت اندوهگین گشته و مدتی سکوت کردند. سپس خطبه
.( مفصلی ایراد فرمودند.( 5
.( واقعه حکمیّت در شعبان سال 38 هجري واقع شده است.( 6
*****
. ر. ك: وقعه صفین، ص 483
. وقعه صفین، ص 520 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 239
؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 70
. وقعه صفین، ص 546 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 255
. وقعه صفین، ص 547 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 257
. ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 35
تاریخ طبري، ج 5، ص 71
سعید در تعقیب سفیان بن عوف غامدي
مدتی پس از حکمیت و خروج خوارج نهروان معاویه تلاش کرد با ایجاد هرج و مرج در بلاد تحت حکومت امیر مؤمنان علیه
السلام مردم را با آن حضرت بدبین کند که به نمونه اي از آن به اختصار اشاره می کنیم:
سفیان بن عوف غامدي( 1) به دستور معاویه سپاهی بزرگ تشکیل داد تا به شهرهاي عراق از جمله هیت، انبار و مدائن یورش
برده به قتل و غارت دست بزند و هر کس را که به معاویه تمایل دارد، شاد و امیدوار سازد. سفیان توانست مأموریت خود را به
پایان برساند و مقام بالاتري نزد معاویه به دست بیاورد.
پس از این که خبر جنایت هاي سفیان به اطلاع امام علیه السلام رسید، سخت ناراحت شد و به منبر رفت و براي مردم خطبه
ایراد کرد و فرمود:
إنّ أخاکم البکري قد اُصیب بالأنبار، و هو مُعتزٌّ لا یخاف ما کان، و اختار ما عند اللَّه علی الدنیا، فانتدبوا إلیهم حتی تلاقوهم،
.( فان أُصبتم منهم طرفا أنکلتموهم عن العراق أبداً ما بقوا؛( 2
همانا برادر بکر ي شما در شهر انبار کشته شده است، او مردي ارجمند بود و از آنچه پیش می آمد باکی نداشت و آنچه را در
پیشگاه خداوند است بر دنیا برگزید، اکنون به تعقیب غارتگران بشتابید تا آنها را در یابید، و اگر آنها را شکست دهید، تا
هنگامی که زنده باشند از عراق رانده اید.
پس از این سخنان، هیچ کس
سخنی بر لب نیاورد و جوابی به امام علیه السلام داده نشد. حضرت از منبر پایین آمد و پیاده به سوي نخیله حرکت کرد و مردم
هم پیاده از پی حضرت راه افتادند و در این میان، گروهی از اشراف کوفه حضرت را احاطه کردند و گفتند: اي امیرالمؤمنین
شما برگردید ما این کار را کفایت خواهیم کرد، سرانجام با اصرار آنها، امام علیه السلام با حالتی آزرده خاطر و اندوهگین به
خانه بازگشت.
سعید بن » باز در این هنگام به حضرت خبر رسید که آن قوم با لشکري گسترده مجدداً بازگشته اند، امام علیه السلام فوراً
اعزام کرد. « سفیان بن عوف غامدي » را فراخواند و او را از نخیله در رأس هشت هزار جنگجوي رزمنده براي تعقیب « قیس
هانی بن » رسید؛ از آن جا « عانات » وي بی درنگ دستور امام را اجرا و در کناره فرات به تعقیب سفیان پرداخت. تا به منطقه
3) پیش رفت. در )« قِنَّسرین » را پیشاپیش خود فرستاد، وي به تعقیبِ سفیان پرداخت و تا نزدیکی سرزمین هاي « خطاب همدانی
آن جا متوجه شد که نیروهاي سفیان گریخته و از دسترسی آنان خارج شده اند؛ لذا از مأموریت بازگشت. در این ایام
امیرمؤمنان علیه السلام پریشان خاطر و هم چنان منتظر دریافت اخبار مربوط به این جنگ و گریز بود، تا این که سعید از
.( مأموریت خود بازگشت و اخبار را به سمع آن حضرت علیه السلام رساند.( 4
*****
غامد، نام قبیله اي از مردم یمن و از تیره ازد است.
و هذا اخو غامد، و قد وردت خیله الأنبار و قد قتل » : در نهج البلاغه در ادامه خطبه 27 ، عبارت امام علیه السلام چنین است
حسّان بن حسّان البکري، و أزال خیلکم عن مسالحها، و لقد بلغنی أن الرجل منهم کان یَدخُل علی المَرأه المُسلمه، و الاُخري
علی المُعاهدِه، فَیَنتزع حِجلها و قُلبَها و قلائِدَها و رُعثها، ما تمنع منه إلاّ بالإسترجاع و الإسترحام، ثم انصروا وافرین، ما نال رجلًا
تا آخر ) « منهم کلم و لا اُریق لهم دم، فلو أنّ امرءاً مسلماً مات مِن بعد هذا أسقا ما کان به ملوماً، بل کان به عندي جدیراً
خطبه).
قنسرین یکی از شهرهاي نزدیک فرات و حلب بوده و در سال 351 هجري در حمله رومیان ویران شده است.
.90 - ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 85
سعید و فرماندهی سپاه امام حسن
پس از شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام، معاویه لشکري عظیم تشکیل داد تا با امام حسن علیه السلام بجنگید. وقتی خبر
حرکت معاویه و لشکر او به امام حسن علیه السلام رسید، حضرت سریعاً به تکاپو افتاد و حجر بن عدي را براي آماده کردن
مردم گسیل داشت و منادي هم مردم را براي اجتماع در مسجد فراخواند.
سعید بن قیس به محضر امام حسن علیه السلام آمد و گفت: مردم جمع شده و آماده شنیدن فرمایش شما هستند. امام علیه
السلام بیرون آمد و به منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خداوند متعال فرمود:
همانا جهاد را خداوند بر خلق خود مقرر نموده و خود آن را دشوار نام نهاده است، سپس به مؤمنان فرموده است: شکیبا باشید
که خداوند با صابران است. اي مردم، شما به آنچه دوست دارید، نمی رسید مگر با صبر و شکیبایی در آنچه دشوار می دارید.
به من خبر رسیده که معاویه آهنگ حمله
به ما دارد، اینک شما به لشکرگاه خود در نخلیه بروید تا بنگریم و بنگرید و چاره اندیشی کنیم و شما هم چاره اندیشی
نمایید.
امام علیه السلام نگران بود که مردم پاسخ ندهند، در این موقع عدي بن حاتم بلند شد و مردم را مورد تقبیح قرار داد که چرا
جواب امام را نمی دهید، مگر از عقوبت خدا و ننگ و عار بیم ندارید؟ بعد خطاب به امام علیه السلام عرض کرد که: ما سخن
تو را شنیدیم و اطاعت می کنیم... بعد قیس بن سعد، معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعه تمیمی برخاستند و اعلان
حمایت از امام علیه السلام کرده و مردم کوفه را در عدم وفاداري نسبت به پاسخ امام علیه السلام تقبیح کردند.
امام حسن علیه السلام در حق آنان دعا کرد و از منبر پایین آمد و مردم هم بیرون آمدند و راهی نخیله لشکرگاه گردیدند.
حضرت خود به لشکرگاه آمد و مغیره بن نوفل را به جانشینی خود در کوفه قرار داد و دستور داد مردم را براي پیوستن به سپاه
تشویق نماید و طولی نکشید که لشکرگاه مملو از نیرو گردید.
را به فرماندهی تعیین نمود و او را با دوازده هزار نیروي ورزیده و قرّاء کوفه همراه او فرستاد و « عبیداللَّه بن عباس » ، امام
سفارش هاي لازم را به او نمود و به او فرمود: قیس بن سعد بن عباده و دیگري سعید بن قیس همدانی را با تو همراه می کنم،
با این دو تن مشورت نما و هرگز جنگ را با معاویه آغاز مکن و اگر او آغازگر جنگ شد، با او می جنگی
و اگر تو کشته شدي قیس بن سعد فرمانده لشکر خواهد بود و اگر او هم کشته شد، سعید بن قیس فرمانده لشکر خواهد بود.
بدین ترتیب سعید بن قیس به عنوان فرماندهی نیرومند در کنار عبیداللَّه بن عباس و قیس بن سعد تعیین گردید و به سوي سپاه
.( معاویه حرکت کردند. اما سرانجام با خیانت عبیداللَّه کار به صلح انجامید.( 1
*****
« عبیداللَّه بن عباس و قیس بن سعد » ر. ك: اعیان الشیعه، ج 7، ص 246 . تفصیل بیشتر این داستان دلخراش را در شرح حال
ملاحظه نمایید.
شهادت سعید بن قیس
درباره شهادت و یا مرگ سعیدبن قیس همدانی اختلاف نظر هست. از برخی قضایا استفاده می شود که سعید بعد از
امیرمؤمنان علیه السلام در قید حیات بوده و در سپاه امام مجتبی علیه السلام حضور داشته است که در صفحات قبل گذشت.
ولی نصربن مزاحم در جریان صفین داستانی را از تمیم بن حزلم نقل می کند که بیانگر شهادت وي در جنگ صفین است.
.(1)
*****
. وقعه صفین، ص 244
سعید بن نمران همدانی ناعطی
سعید بن نمران همدانی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علیه السلام است و حتی
بعد از شهادت آن حضرت، دست از ایمان و اعتقادش برنداشت و همواره در راه ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت قدم
بود.
بود. و پس از این که مصعب بن « حجر بن عدي » سعید پس از سلطه معاویه بر کشورهاي اسلامی او از دوستان و هم فکران
زبیر، کوفه را تصرّف کرد، ابتدا سعید بن نمران را به امر قضاوت برگزید و بعد از مدتی وي را عزل و عبداللَّه بن عتبه را به
.( جایش منصوب کرد.( 1
*****
. ر. ك: اسد الغابه، ج 2، ص 316
سعید بن وهب جهنی
.( از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.( 1 « سعید بن وهب » ، به گفته شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 20
سفیان اسلمی
سفیان اسلمی از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام است که در صفّین مجاهدت کرده و به شهادت رسید. و شعري از وي درباره
.( حضرت علی علیه السلام نقل شده که نشانه آن است که وي از قاریان قرآن بوده است.( 1
*****
گذشت. « بشر اسلمی » ر. ك: وقعه صفّین، ص 356 ؛ شرح این واقعه و شعر حضرت در شرح حال
سفیان بن اکسیل
.( را از اصحاب علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « سفیان بن اکسیل » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 19
[ سفیان بن زید همدانی[ 1
از یاران و شیعیان مخلص حضرت علی علیه السلام بود که در صفّین به شهادت رسید. وي جزو همان یازده نفر از « سفیان ».
است که یکی پس از دیگري پرچم را به دست گرفتند و به شهادت رسیدند. در همین نبرد دو برادر دیگرش « همدان » رؤساي
عبید (عبد) بن یزید و کرب بن یزید پرچم میمنه سپاه علی علیه السلام را پس از شهادت برادر برداشتند و جنگیدند و هر دو
.( برادر نیز به شهادت رسیدند.( 2
*****
معرفی شده است. « سفیان بن زید » در تاریخ طبري و وقعه صفین
ملاحظه نمایید. « یریم بن شرحبیل » تاریخ طبري، ج 5، ص 21 ؛ وقعه صفین، ص 252 ؛ تفصیل بیشتر را در شرح حال
سلامه الذري
.( 1) را از اصحاب علی علیه السلام به شمار آورده است.( 2 )« سلامه الذري » ، شیخ طوسی
*****
آمده است. « سلامه الدري » در بعضی نسخه ها
. رجال طوسی، ص 44 ، ش 21
سلمان فارسی
اشاره
« جیّ » ایرانی الاصل و از منطقه « سلمان محمدي » : و به فرموده امام صادق علیه السلام « سلمان الخیر » سلمان فارسی یا به تعبیري
فرزند بوذخشان از نژاد و نوادگان سلطان آب پادشاه « مابه » بود.( 1) نامش قبل از اسلام « رامهرمز خوزستان » اصفهان و یا از
و در شمار آزاد شده ها و وابسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است. « ابو عبداللَّه » ایران است و کنیه اش
سلمان همواره موحد و خداپرست بود و هیچ گاه در برابر خورشید، آتش و بت سجده نکرد و براي کسب معارف الهی و
شناخت دین و آیین محمدي، سختی و رنج و ملامت بسیار کشید و شاید کسی براي رسیدن به اسلام جز اندك افرادي چنین
سختی متحمل نشده تا در مدینه به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و ایمان آورد و او همواره به آیین اسلام
.( افتخار می ورزید که وقتی از نام و نسبش می پرسیدند، می گفت: من فرزند اسلام و اولاد آدم می باشم.( 2
در برخی روایات آمده که سلمان از زمانی که خود را شناخت تا به تشرف اسلام درآمد، بیش از ده ارباب داشته و دست به
.( دست شده تا در پایان به دست رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آزاد گردید.( 3
سلمان پس از تشرف به اسلام در اثر تقرّب و نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اطاعت و فرمان برداري از
دستورهاي عالیه اسلام و
بالاخره با عبادت و اخلاص، زهد و پارسایی، تلاش و جهاد از مقرب ترین و شایسته ترین یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله
.( است، نایل آمد.( 4 « سلمان از ما اهل بیت » درآمد و به مقامات عالی و فضایل برتر دست یافت. به طوري که به مقام شامخ
لا تقل سلمان الفارسی، ولکن قل سلمان » : امام صادق علیه السلام به منصور بزرج که درباره سلمان فارسی سؤال کرد، فرمود
.(5).« المحمّدي؛ نگو سلمان فارسی بلکه بگو سلمان محمّدي
سلمان در جنگ خندق (که اولین غزوه پس از ایمان آوردن او بود) شرکت کرد و حفر خندق به دور مدینه را مطرح کرد و
مورد پذیرش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اصحاب قرار گرفت. همین خندق سبب عدم دسترسی مشرکین و احزاب به
داخل مدینه شد و براي مسلمانان روزنه پیروزي و امیدواري گردید. سلمان پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در زمره
یاران مخلص و شیعیان راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام درآمد و هرگز از این راه به انحراف نرفت و از جمله چهار نفري
بود که سرهاي خود را تراشیده و شمشیرها را حمایل کردند و براي یاري آن حضرت بیعت کرده و به مخالفت با ابوبکر
برخاستند.
اسلام آوردن سلمان
سلمان از دیدگاه رسول خدا
سلمان و دفاع از ولایت امیر مؤمنان
مردم به انحراف رفتند جز سلمان و...
سلمان و... واسطه نزول رحمت
شدت محبت سلمان به علی
سلمان و تشویق مردم به سؤال از علی
سلمان و بیان حقایقی درباره حضرت علی
فضایل و مناقب سلمان
ایمان سلمان
زهد سلمان
ساده زیستی سلمان
ترس از قیامت
شب زنده داري و روزه داري
علم و دانش سلمان
بهشت مشتاق سلمان
پیشگویی هاي سلمان و آگاهی
از اسرار نهان
قدرت او بر امور خارق العاده
سفارش به ملک الموت
آخرین فضیلت حضور امیر مؤمنان بر بالین جنازه سلمان
وفات سلمان
*****
احتمال دارد پدرش از جیّ اصفهان و مادرش از رامهرمز خوزستان بوده است.
، ر. ك: اسد الغابه، ج 2، ص 328 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص 34 ؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 423 ؛ بحارالانوار، ج 22
. ص 359
. شرح ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص 34
توضیح آن خواهد آمد. « سلمان منّا اهل البیت » : در جنگ احزاب، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود
. بحارالانوار، ج 22 ، ص 327
اسلام آوردن سلمان
ابن عباس و گروهی از محدثان نقل کرده اند که خود سلمان درباره اسلام آوردنش به ما چنین گفت: من پسر دهقانی در
دهکده جیّ از دهکده هاي اصفهان بودم و پدرم آن قدر به من علاقه داشت که مرا هم چون دوشیزه اي در خانه بازمی داشت
و در فراگیري و انجام دادن آداب مجوسی چندان کوشش کردم که خدمتکار آتشکده موبد شدم. پدرم روزي مرا به یکی از
املاك خود فرستاد، ضمن راه از کنار کلیساي مسیحیان گذشتم، از نیایش آنها خوشم آمد. پرسیدم محل اصلی این آیین
کجاست؟ گفتند: شام است. از پیش پدر گریختم و نزد اسقف شام رفتم و تحت تعلیم و آموزش او قرار گرفتم، روزي به او
گفتم: پس از خودت در مورد چه کسی به من سفارش می کنی؟ گفت: بیشتر مردم آیین خود را ترك کرده و نابود شده اند،
جز مردي در موصل، خود را به او برسان.
چون او درگذشت، خود را به آن مرد رساندم. چیزي نگذشت مرگ آن مرد موصلی هم فرا رسید، همان سؤال را از
او پرسیدم، گفت: مردي در نصیبین. پس از آن که مرگ آن مرد روحانی در نصیبین فرا رسید، مرا پیش مردي از عموربه، که
در روم است، گسیل داشت و من پیش او رفتم و کار کردم تا چند ماده گاو و گوسفند به دست آوردم. او هم در اواخر عمر
گفت: مردم آیین خود را رها کرده اند و کسی بر حق باقی نمانده است، اما روزگار ظهور پیامبري که در سرزمین اعراب به
آیین ابراهیم علیه السلام برانگیخته خواهد شد، نزدیک شده است، او به سرزمینی مهاجرت می کند که میان دو ناحیه سنگلاخ
قرار دارد و داراي نخلستانی است. پرسیدم: نشانه آن پیامبر چیست؟ گفت: خوراکی که هدیه باشد، می خورد ولی خوراك
صدقه نمی خورد و میان شانه هایش مُهر نبوت وجود دارد.
روزي کاروانی از قبیله کلب رسید و من با آنان بیرون رفتم، اما به من ستم کردند و به عنوان برده مرا به مردي یهودي فروختند
که در مزرعه و نخلستان او کارگري می کردم. در همان حال که پیش او بودم، یکی از پسرعموهایش آمد و مرا از او خرید و
با خود به مدینه آورد و به خدا سوگند همین که به مدینه رسیدم، آن شهر را شناختم و در آن هنگام خداوند، حضرت محمّد
صلی الله علیه و آله را در مکه مبعوث فرموده بود و من هیچ آگاهی نداشتم. چنان که روزي بالاي درخت خرمایی کار می
کردم، یکی از پسر عموهاي اربابم پیش او آمد و گفت: خداوند بنی قریظه را بکشد که در منطقه قبا بر مردي که از مکه
آمده، جمع شده
اند و می گویند که او پیامبر خداست.
وقتی نام پیامبري را شنیدم، چنان به هیجان آمدم که لرزه بر اندامم افتاد، از درخت خرما فرود آمدم و شروع به پرس و جو
کردم، اما اربابم هیچ سخنی نگفت و به من اشاره کرد که به کارت برگرد و آنچه به تو مربوط نیست را رها کن. چون شامگاه
فرا رسید، اندکی خرما که داشتم، برداشته و به کنار قبا نزد همان کسی که سخن از پیامبري او شد، رفتم و به او گفتم: به من
خبر رسیده که شما مرد نیکوکاري و یارانی محتاج و نیازمند و غریب داري، این خرماي صدقه است که پیش من است و شما
را از دیگران بر آن سزاوارتر دانستم ولی پیامبر صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمود: بخورید، اما خود دست نگه داشت و
چیزي نخورد. با خود گفتم: این یک نشانه که پیامبر صدقه نمی خورد، به خانه برگشتم، فرداي آن روز بقیه خرمایی را که
پیشم بود برداشته و به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم و گفتم: چنان دیدم که شما از صدقه استفاده نمی کنید، این
خرما هدیه است. حضرت به یارانش فرمود: بخورید و خود نیز تناول فرمود. با خود گفتم: این هم نشانه دوم بر نبوت و پیامبري
او که روحانی یهودي به من آموخت.
اما سلمان همواره به دنبال نشانه سوم بر نبوت بود تا با دلیل و برهان به اسلام ایمان آورد نه از روي تقلید کورکورانه. لذا می
گوید: در یکی از روزها که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه اي
به طرف بقیع( 1) در حرکت بود و اصحاب و یارانش پروانه وار گرداگرد او را گرفته بودند، به او احترام کردم و پشت سرش
راه افتادم و می کوشیدم مُهر نبوت را میان کتفش ببینم، ناگهان عباي حضرت از روي شانه اش افتاد و من آن علامت را پشت
کتف حضرت دیدم، فوراً آن را بوسیدم و گریه کردم و روي دست و پاي حضرت افتادم و بر آنها بوسه زدم.
حضرت مرا مقابل خود نشاند و فرمود: تو را چه می شود؟ من داستان خود را براي حضرت تشریح کردم، حضرت در شگفتی
فرو رفت و فرمود: اي سلمان، با صاحب خود پیمان آزادي بنویس تا آزاد شوي، من دنبال کردم تا اربابم حاضر شد پیمان نامه
اي براي آزادي من بنویسد که سیصد نهال خرما براي او بنشانم و چهل وقیه (طلا) هم به او بپردازم. وقتی خدمت رسول خدا
اعینوا أخاکم؛ برادرتان را با کشت نهال خرما یاري » : صلی الله علیه و آله موضوع را مطرح کردم، حضرت به انصار فرمود
آنان نیز مرا یاري دادن و سیصد نهال آوردند که پیامبر صلی الله علیه و آله به دست خویش بر زمین نشاند( 2) و همگی «. کنید
أدّ کتابک؛ تعهد » : به بار آمد، و از یکی از جنگ ها مالی براي رسول خدا رسید که بخشی از آن را به من عطا کرد و فرمود
.( و من پرداختم و آزاد شدم.( 3 «. خود را بپرداز
*****
بقیع همان قبرستان معروف در مدینه منوره است که مرقد مطهر اصحاب و زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز مرقد
مطهر چهار امام شیعیان (امام حسن مجتبی،
امام زین العابدین، امام باقر و امام صادق علیهم السلام) است که امروزه مزار شیعیان و دوستداران اهل بیت پیامبر صلی الله علیه
و آله است.
شرح ابن ابی الحدید، ج 17 ، ص 35 به نقل از ابن عبدالبر در استیعاب آورده است که: یک نهال آن را عمر بن خطاب کاشت
و تنها همین نهال به ثمر ننشست که رسول خدا مجدداً آن را بیرون آورد و کاشت تا این که به بار نشست.
اسد الغابه، ج 2، ص 328 ؛ طبقات الکبري، ج 4، ص 75 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 228 ؛ در شرح ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص
38 به دو نشانه اول اکتفا کرده و نشانه سوم نبوت را ذکر نکرده است.
سلمان از دیدگاه رسول خدا
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همه یاران و اصحاب خود را دوست می داشت و نسبت به تمامی آنان محبت می
ورزید و در مواقع و شرایط مناسب این راز و این دوستی را بازگو می کرد. در این میان علاقه و محبت حضرتش صلی الله علیه
و آله نسبت به سلمان و اندکی دیگر از یاران و اصحاب از ویژگی خاصی برخوردار بود، ایشان با صراحت و یا کنایه این
حقیقت را به دیگران می فهماند و اکرام و احترام او را بر دیگران فرض و لازم می شمرد.
اینک به نمونه هایی از اظهار علاقه و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به سلمان را یادآور می شویم:
1 - در واقعه جنگ خندق هنگامی که سلمان طرح حفر خندق را پیش نهاد کرد و پیامبر پذیرفت، مهاجران و انصار سلمان را
از خود دانستند،
.(1)«. سلمان منّا اهل البیت؛ سلمان از ما خاندان است » : اما پیامبر اکرم فرمود
2 - روزي سلمان بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد و مورد احترام فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت، این عمل
عمر را خوش نیامد و گفت: این مرد عجمی که بالاتر از اعراب نشسته کیست؟ پیامبر از این عمل ناراحت شده و فرمودند:
انّ الناس من عهد آدم الی یومنا هذا، مثل اسنان المشط، لا فضل للعربی علی العجمی و لا للأحمر علی الأسود إلّا بالتقوي،
سلمانٌ بحرٌ لا ینزف، و کنزٌ لا ینفد، سلمان منّا اهل البیت، سلسلٌ یمنح الحکمه و یؤتی البرهان؛
همانا همه مردم و انسان ها از آدم تا امروز، با هم مساوي اند مانند دندانه هاي شانه و هیچ عربی بر عجمی یا سرخ پوستی بر
سیاه پوستی برتري ندارد، جز به تقوا؛ سلمان دریایی بی پایان و گنجی تمام نشدنی است، سلمان از ما اهل بیت است، او
.( سرچشمه گوارایی است که علم و حکمت از او سرازیر و دلیل و برهان از سوي او می آید.( 2
3 - ابن بریده از پدرش نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
أمرنی ربّی بحبّ أربعه، و أخبرنی انه یحبّهم: علیٌ و ابوذر و المقداد و سلمان؛
پروردگارم مرا به دوستی چهار نفر دستور داده که خود باري تعالی آنان را دوست می دارد و آن چهار تن عبارتند از: علی،
.( ابوذر، مقداد و سلمان.( 3
سلمان همان گونه که مورد محبت خدا و رسولش است، مورد علاقه خاص امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر امامان معصوم
علیهم السلام قرار داشته که این حقیقت را
.( در مواردي اعلام کرده اند.( 4
*****
اسد الغابه، ج 2، ص 331 ؛ طبقات الکبري، ج 4، ص 83 ؛ در رجال کشی، ص 15 ، ح 33 این حدیث را از زبان حضرت علی
.« ان سلمان منّا أهل البیت » : علیها السلام نقل می کند که فرمود
. الاختصاص، ص 341 ؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 349
. همان، ج 18 ، ص 36
. همان، ج 18 ، ص 348
سلمان و دفاع از ولایت امیر مؤمنان
سلمان که خود از اولیاي خداوند متعال و از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شمار می آمد و از سن بسیار
بالایی برخوردار بود، در عین حال از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و یکی از ارکان اربعه( 1) است.( 2) و نسبت
به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سر تسلیم فرود آورده و او را جانشین و
خلیفه بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانست و در اثبات این حقیقت تمام تلاش و همت خود را به کار گرفت و تا
هنگام وفاتش بر این اعتقاد باقی بود. او از این رو با خلافت ابوبکر صریحاً مخالفت نمود و تا زمانی هم که حضرت علی علیه
السلام با اجبار و اکراه با ابوبکر دست بیعت نداد، او نیز چون تعدادي از شیعیان مخلص آن حضرت با ابوبکر بیعت ننمود، در
این باره احادیثی است که حکایت از همین حقیقت دارد.
*****
. ر. ك: همین کتاب، ص 81
. رجال طوسی، ص 42 ، ش 1
مردم به انحراف رفتند جز سلمان و...
کان الناس أهل الرده بعد النبی صلی الله علیه و آله الّا ثلاثه؛ مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه » : امام باقر علیه السلام می فرمایند
سدیر پرسید: این سه نفر کیانند؟ حضرت فرمود: مقداد بن اسود، ابوذر غفاري و سلمان «. و آله مرتد شدند، مگر سه نفر
فارسی. بعد از اندك زمانی به حقیقت آشنا شدند و بازگشتند.
بعد امام علیه السلام فرمود: این افراد کسانی بودند که آسیاي مخالفت با خلافت ابوبکر به وجود آنان می چرخید و حاضر به
بیعت با ابوبکر نبودند تا آن
.( که امیرالمؤمنین علیه السلام به اکراه بیعت کرد و آنان نیز بیعت کردند.( 1
اي واللَّه، یابن اعین، هلک الناس اجمعون؛ اي پسر اعین آري به خدا قسم همه مردم هلاك » : امام صادق علیه السلام نیز فرمود
شدند... مگر سه نفر (ابوذر، مقداد و سلمان) بعد ابوساسان، عمار، شتیره و ابو عمره به آنان ملحق شدند و جمع آنان به هفت
.(2)«. نفر رسید
از این احادیث به خوبی روشن است که سلمان از سه نفري است که حتی یک لحظه به انحراف نرفت و همان راهی که رسول
خدا صلی الله علیه و آله براي امت اسلامی پس از خود ترسیم کرده و علی علیه السلام را به جانشینی بلافصل خویش معین
نموده بود، ادامه داد و به لغزش نیفتاد.
*****
. رجال کشی، ص 6، ح 12
. رجال کشی، ص 7، ح 14
سلمان و... واسطه نزول رحمت
در حدیثی از امام باقر علیه السلام است که از جدش امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود:
ضاقت الأرض بسبعه بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون، منهم سلمان و المقداد و ابوذر و عمار و حذیفه رحمهم الله و
کان علی علیه السلام یقول: و أنا امامهم و هم الّذین صلّوا علی فاطمه علیها السلام؛
در میان امت رسول خدا صلی الله علیه و آله هفت نفرند که زمین گنجایش و ظرفیت آنان را ندارد و به وجود آنان مردم
روزي داده می شوند و آنان واسطه نصرت و پیروزي و وسیله نزول باران هستند و از جمله این هفت نفر: سلمان فارسی،
مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه رحمهم الله هستند، و علی علیه السلام همواره می فرمود: من امام و پیشوا و مقتداي این گروهم
.( و همین ها بودند که بر پیکر مطهر فاطمه علیها السلام نماز خواندند.( 1
*****
. رجال کشی، ص 6، ح 13
شدت محبت سلمان به علی
مردي به سلمان گفت: چه قدر زیاد و شدید به علی علیه السلام محبت می ورزي؟ سلمان در پاسخ گفت: زیرا از رسول خدا
صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:
مَن أحبَّ علیاً فَقد أحبّنی، و مَن أبغض علیاً، فقد أبغضنی؛
.( هر کس علی را دوست دارد، مرا دوست داشته و هر کس علی را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.( 1
حمایت از علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام شبانه و در تاریکی شب فاطمه زهرا علیها السلام را سوار کرد و دست حسن و حسین را گرفت و
به خانه هاي مهاجر و انصار برد و فضایل خود را یادآور شد و از آنان یاري خواست، چهل نفر وعده یاري دادند و حضرت به
آنها فرمود: فردا صبح اول وقت سرهاي خود را تراشیده و با سلاح نزد من حاضر شوید ولی از این جمع چهل نفري تنها چهار
نفر به دستور امام علیه السلام عمل کردند و صبحگاهان با سر تراشیده به محضر امام آمدند و تا پاي جان بیعت کردند، آن
چهار نفر سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بودند و همین برنامه تا سه شب تکرار شد و غیر از این چهار نفر کس دیگري به نداي
علی علیه السلام لبیک نگفت و او را تنها گذاشتند و هنگامی که حضرت از بی وفایی آنان آگاه شد، دست از حق مسلّم خود
.( برداشت و خانه نشین شد و به جمع آوري قرآن پرداخت.( 2
*****
المستدرك علی الصحیحین، ج
. 3، ص 141 ، ح 4648
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 11 ، ص 14
سلمان و تشویق مردم به سؤال از علی
روزي علی علیه السلام بر جمعی که سلمان نیز آن جا بود، گذشت. سلمان ضمن ترغیب و تشویق مردم به سؤال نمودن از امام
علیه السلام گفت: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگان را آفرید، به غیر از علی علیه السلام کسی شما را بر سیره و
روش پیامبرتان خبر نمی دهد، او عالم و ربانی روي زمین و تنها مرجع آرام بخش مردمان است و اگر او را از دست دهید
.( همانا علم (به احکام اسلام) را از دست داده اید و آن وقت است که منکرات در میان مردم دیده می شود.( 1
بدون تردید، در آن فضاي تیره و تار که کسی حق بیان فضایل حضرت علی علیه السلام را نداشت و با او برخورد تندي می
شد، سخن سلمان در تشویق مردم که حقایق وعلوم و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله را از علی علیه السلام بیاموزند، بسیار
باارزش و از اهمیتی فوق العاده برخوردار بوده است.
*****
. بحارالانوار، ج 22 ، ص 321
سلمان و بیان حقایقی درباره حضرت علی
سلمان همواره در دفاع از مقام شامخ ولایت امام علی علیه السلام وارد عمل می شد و سخنان زیادي در این باره دارد که یکی
از آنها - به اختصار - چنین است: آگاه باشید، شما مردم آرزوها یی را در سر می پرورانید که قطعاً معایب و گرفتاري هاي
زیادي را به دنبال خواهد داشت، بدانید علی علیه السلام معدن علم به آمال مشروع و گنجینه آگاهی به خواسته هاي شما
است، کلام او فصل الخطاب است، راه او راه هارون بن عمران است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به وي فرمود: تو
وصی و جانشین من در میان اهل بیت منی، و جایگاه تو نزد من همانند جایگاه هارون نزد موسی علیه السلام است؛ اما شما
مردم راه و روش گذشتگان (عصر جاهلیت) را زنده کردید و به راه خطا و اشتباه رفتید، و قسم به کسی که اختیار جان سلمان
در ید قدرت اوست به خاطر نقض عهد و تبدیل وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله حالتان روز به روز بد و بدتر خواهد
شد و دقیقاً به سرنوشت قوم بنی اسرائیل مبتلا خواهید گردید.
آگاه باشید اگر علی را جامه ولایت و خلافت می پوشاندید، به خدا سوگند هر آینه از زمین و آسمان بهره می گرفتید و به
برکت عدل او ارتزاق می نمودید، پس اخطار باد بر شما که گرفتار خواهید شد و روزنه هاي امید و رجا و خوش بینی شما
مسدود می گردد و من از این لحظه به بعد همه شما را ترك می کنم و رشته هاي پیوند و دوستی و اخوت دینی میان خود و
.( شما را هم اینک پاره نمودم.( 1
*****
. 20 ، ح 407 - رجال کشی، ص 24
فضایل و مناقب سلمان
ایمان سلمان
امام صادق علیه السلام فرمود:
الایمان عشر درجات، فالمقداد فی الثامنه، و ابوذر فی التاسعه، و سلمان فی العاشر؛
.( ایمان داراي ده درجه است، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان به درجه دهم ایمان راه یافته است.( 1
*****
. بحارالانوار، ج 32 ، ص 341
زهد سلمان
مقرري سلمان پنج هزار درهم بود که آنها را صدقه می داد و خود از دسترنج خویش هزینه می نمود. او عبایی داشت که
.( نیمش را زیرانداز و نیم دیگرش رو انداز او بود( 1
سلمان خانه نداشت و زیر سایه خانه مردم زندگی می کرد، مردي گفت: آیا خانه اي برایت بسازم که در آن سکونت کنی؟
سلمان گفت: مرا به خانه اي نیاز نیست. تا این که با اصرار، آن مرد خانه اي براي او ساخت که طول و عرض و ارتفاعش از
.( قد سلمان بیشتر نبود غذاي او نیز نان خشک و آب بود.( 2
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص 35 ؛ اسد الغابه، ج 2، ص 331
. همان مدارك؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 321
ساده زیستی سلمان
سلمان مدتی از جانب عمر بن الخطاب حاکم مدائن( 1) بود. سلمان در موقع فرمانداري خود بسیار ساده و بدون آلایش می
زیسته است و داراي خانه کوچکی بود و تنها انبانی براي نان و ظرفی براي آب داشت و به گونه اي ساده می زیست که وقتی
سیل مدائن را فرا گرفت، سلمان اولین کسی بود که با وسایل کم خود به بالاي تپه رفت و دیگران مشغول جمع آوري وسایل
هکذا ینجو المُخَفقُّون یوم القیامه؛ این چنین سبک » : خود بودند. این جا بود که وقتی سلمان دید مردم در اضطرابند، گفت
.(2)«. باران در روز قیامت نجات پیدا می کنند
*****
در فرهنگ معین، ج 6، ص 1936 در توضیح مدائن مطالبی دارد که اجمال آن چنین است: مدائن کلمه عربی جمع مدینه
است، مدینه به معناي شهر و مدائن نام مجموعه هفت شهر آباد و نزدیک به هم است، و تیسفون مهم
ترین و بزرگ ترین شهر مدائن و مقر سلطنت و پایتخت دولت ساسانی بوده است. از این هفت شهر غیر از تیسفون چهار شهر
در » در ساحل شرقی دجله، و سومی « رومگان » که در ساحل غربی دجله، و دیگري « دهِ اردشیر » دیگر آن شناخته شده: یکی
که آن نیز در ساحل غربی دجله بوده و با تیسفون که مرکز پایتخت ساسانیان « لاش آباد » در ساحل غربی دجله و نیز « زنی ذان
و در ساحل شرقی دجله بوده، مجموع آن پنج شهر معروف و شناخته شده است. البته اگر خرابه هاي طاق کسري که به نام
را نیز دو شهر مستقل به حساب آوریم. مجموع « ماخورا » و دیگري محله « اسپانبر » مشهور است و اسم آن محله « ایوان مدائن »
آن هفت شهر مداین کامل می شود، و موقع فتح مداین، ساسانیان بر آن حکومت می کردند و در عصر خلافت عمر بن
خطاب مدائن فتح شد.
. منهاج الدموع، ص 27 ؛ طبقات الکبري، ج 4، ص 89
ترس از قیامت
او همواره لباس پشمی به تن می کرد و سوار بر الاغ بدون پالان می شد، و نان جو می خورد و مردي متعبد و زاهد بود و چون
مرگ او فرا رسید، سعد وقاص به او گفت: مرا به کارهاي خیر وصیت نما. سلمان گفت: باشد، سپس گفت: یاد خدا باش در
موقع کار اگر تصمیم به کار گرفتی و یاد خدا باش در موقع حکم کردن و یاد خدا باش در موقع قسمت کردن مال. بعد
سلمان گریست، سعد بن وقاص پرسید: چرا گریه می کنی؟ سلمان گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می
فرمود:
إنّ
فی الآخره عقبه لا یقطعها الّا المُخَفُّون، و أري هذه الأساوده حولی؛
همانا در قیامت گردنه اي است که از آن عبور نمی کنند، مگر سبک باران و حال آن که می بینم اطراف من این مقدار زیاد
اشیاء می باشد.
.( سعد می گوید: به اطراف سلمان نگاه کردم و در خانه چیزي جز یک دوات، مشک آب و آفتابه اي بیشتر نبود.( 1
*****
. مروج الذهب، ج 2، ص 314
شب زنده داري و روزه داري
از آنچه در زهد و پارسایی سلمان گفتیم به خوبی عبادت او نیز معلوم می شود که وي مردي عابد و شب زنده دار بوده و
مانند مولا و مقتدایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام تمام حرکات و سکنات او عبادت و بندگی خدا
بوده است.
شایان ذکر است که آنچه در مکتب اسلام نسبت به عبادت اهمیت دارد، شناخت درست و درك صحیح از این واژه است که
بعضی عابدند اما بدون فهم و درك صحیح از عبادت و امتیاز سلمان بر بسیاري از عابدان همین نکته است که او عبادتی انجام
.( می داد که مرضی رضاي حق بوده است. او تمام حرکات و سکناتش بر اساس فهم و دانایی و شناخت کامل از اسلام بود.( 1
*****
. امالی صدوق، مجلس نهم، ح 5؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 317
علم و دانش سلمان
هیچ یک از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیان علی علیه السلام در علم و دانش به مرتبه سلمان نرسیدند؛ زیرا او در تمام
عمر طولانی که داشت همواره دنبال کسب علم بود و پس از اسلام آوردنش با جلسات خاصی که با پیامبر صلی الله علیه و آله
داشت، بیشتر بر دانش و علم خود می افزود به طوري که در روایات ما آمده که سلمان، لقمان حکیم است و حتی او را عالم
.( به علوم پیشینیان و آیندگان و نیز به محدث معرفی کرده اند.( 1
*****
همان؛ اسدالغابه، ج 2، ص 331 ؛ رجال کشی، ص 16 ، ح 27 و ص 12 ، ح 25 ؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 347 ؛ الاختصاص، ص
.11
بهشت مشتاق سلمان
براي سلمان همین فضیلت بس که همه مردم مشتاق بهشتند، اما بهشت مشتاق سلمان است. انس بن مالک نقل می کند که
ان الجنه تشتاق الی ثلاثه، علی، و عمار و سلمان؛ به راستی بهشت مشتاق سه نفر است: » : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود
.(1)«. علی علیه السلام، عمار و سلمان
*****
. اسد الغابه، ج 2، ص 331 ؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 331
پیشگویی هاي سلمان و آگاهی از اسرار نهان
در میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاران مخلص امیرالمؤمنین علیه السلام سلمان از معدود کسانی است که
بیش از همه به معارف الهی و علوم اسلامی آشنایی یافت و بر اسرار و نهان نیز آگاهی پیدا کرد؛ زیرا سلمان علاوه بر لیاقت و
استعداد ذاتی که داشت، بسیار خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک می دید و حتی در جلسات خصوصی پیامبر
« لقمان حکیم » صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر می شد، و آنچه می فرمودند، می آموخت و لذا به او لقب
داده شد. « محدَّث » و
او با هم نشینی با سرچشمه وحی الهی یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و وصی و جانشین او امیرالمؤمنین به چنان اسراري
دست یافت که گاهی باعث حیرت و اعجاب دیگران می شد که به نمونه اي از آن اشاره می کنیم.
سلمان علم اول و علم آخر را فرا گرفته بود و چون دریایی بی پایان » : کشی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود
1) سپس امام علیه السلام در ادامه فرمود: او به جایی رسیده بود )«. می ماند و از ما اهل بیت محسوب می شود
یا عبداللَّه تب الی اللَّه عزوجل، من الذي عملت » : که در یکی از روزها با گروهی برخورد نمود، خطاب به یکی از آنها گفت
به فی بطن بیتک البارحه؛ اي بنده خدا، از گناهی که دیشب در داخل خانه ات مرتکب شدي، توبه کن و به خداي عزوجل
سلمان این سخن را گفت و به راه خود ادامه داد، همراهان آن مرد به او گفتند: او تو را به گناهی متهم کرد و تو «! بازگرد
انه أخبرنی بأمرٍ ما أطلع علیه الا اللَّه و أنا؛ چه می گویید، به خدا سوگند او از » : ساکت ماندي و اعتراض نکردي؟ مرد گفت
.(2)«. کاري خبر داد که جز خودم و خدایم کسی از آن آگاهی نداشت
*****
این قسمت از حدیث قبلًا گذشت.
. رجال کشی، ص 12 ، ح 25
قدرت او بر امور خارق العاده
همان طوري که اشاره شد سلمان چون برخی دیگر از اصحاب مقرب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در اثر نزدیکی و تقرب به
آن حضرت و امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عنایت و کرامتی که به او شده بود بر کارهاي خارق العاده دست یافت که نمونه
آن به اختصار چنین است: روزي ابوذر به منزل سلمان رفت و در جریان پخت غذا اتفاقات خارق العاده از سوي سلمان رخ داد
که ابوذر نتوانست کارهاي عجیب او را تحمل کند، لذا از منزل سلمان خارج شد آنچه دیده بود، براي حضرت علی علیه
السلام نقل کرد و علت تعجب خود را همین مشاهدات نزد سلمان دانست، امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
یا اباذر، إنّ سلمان لو حدثک بما یعلم، لقلتَ: رحم اللَّه قاتل سلمان؛ یا اباذر، إنّ سلمان باب اللَّه
فی الأرض و من عرفه کان مؤمنا و من أنکره کان کافراً، و أنّ سلمان منّا أهل البیت؛
اي ابوذر، اگر آنچه سلمان می داند اظهار کند، خواهی گفت: خدا رحمت کند هر که سلمان را بکشد! همانا سلمان در زمین
.( باب اللَّه است، هر کس او را بشناسد مؤمن و هر کس منکر او شود کافر است، همانا سلمان از خاندان ما اهل بیت است.( 1
*****
. رجال کشی، ص 14 ، ح 33 ؛ ر. ك: الاختصاص، ص 11 و 12
سفارش به ملک الموت
از دیگر فضایلی که در زندگانی سلمان ملاحظه می شود، این است که او با ملک الموت سخن گفته و سفارش کسی که در
حال جان دادن بوده را کرده است.
در رجال کشی آمده: روزي سلمان در کوفه از بازار آهنگران عبور می کرد، جوانی را دید که نعره کشید و بی هوش شد و
مردم اطرافش جمع شدند و به سلمان گفتند: اي ابو عبداللَّه (کنیه سلمان) این جوان بیماري صرع و جنون دارد، اگر دعایی در
گوش او بخوانی بهبودي می یابد. سلمان جلو آمد و دعایی بر او خواند و جوان بلافاصله هشیار شد، و به سلمان گفت: اي ابو
عبداللَّه، من بیماري که مردم گمان کرده اند، ندارم بلکه چون عبور م به آهنگرها افتاد از مشاهده کوبیدن میله هاي آهنی به
و لهم مقامع من حدید؛( 1) براي موکلان جهنم گرز هایی از آهن » : یاد این آیه شریفه افتادم که خداوند متعالی می فرماید
لذا از ترس عذاب خدا عقل از سرم پرید، و چنین حالی به من رخ داد! « است
سلمان از آن جوان خوشش آمد و با او طرح دوستی ریخت و او
را برادر دینی خود دانست و همواره با او رفت و آمد داشت تا آن که جوان مریض شد و چند روزي سلمان او را ندید، وقتی
یا ملک » : متوجه شد مریض است بر بالین او رفت و دید که در حال جان دادن است، سلمان خطاب به فرشته مرگ گفت
یا عبداللَّه انی بکل مؤمن » : عزرائیل گفت «؟ الموت ارفق بأخی؛ اي ملک الموت بر قبض روح این برادر ایمانی ام مدارا کن
.(2)«. رفیق؛ اي ابو عبداللَّه من به همه مؤمنان با رفق و مدارا عمل می کنم
*****
. حج 24 ، آیه 21
.374 - رجال کشی، ص 18 ، ح 43 ؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 385 و 380
آخرین فضیلت حضور امیر مؤمنان بر بالین جنازه سلمان
از بزرگ ترین فضایل سلمان عنایت و توجه امیرالمؤمنین علیه السلام به وي می باشد که آن بزرگوار به قدرت اعجاز از مدینه
.( منوره به مدائن تشریف آورد و سلمان را غسل داد و کفن کرد و دفن نمود.( 1
جابر بن عبداللَّه انصاري صحابی بزرگ پیامبر اسلام و یار باوفا و شیعه مخلص امیرمؤمنان علیه السلام می گوید: روزي
معاشر الناس، أعظم اللَّه » : حضرت علی علیه السلام نماز صبح را در مدینه با ما به جا آورد و سپس رو به جمع نمود و فرمود
سپس عمامه و «. أجرکم فی أخیکم سلمان؛ اي گروه مردم، خداوند پاداش شما را در وفات برادرتان سلمان، بزرگ گرداند
لباس رسول خدا صلی الله علیه و آله را به تن کرد و تازیانه و شمشیر آن حضرت را برداشت و بر ناقه غضبا سوار شد و با قنبر
به طرف مدائن حرکت کرد و در موقع حرکت به قنبر فرمود: ده عدد شمارش کن. قنبر
می گوید: همین که عدد دهم را گفتم خود را جلو خانه سلمان دیدم.
زاذان که در خدمت سلمان بوده می گوید: به او گفتم: چه کسی شما را غسل می دهد؟ سلمان گفت: آن کسی که رسول
خدا صلی الله علیه و آله را غسل داد. زاذان گفت: آن کس علی علیه السلام است که در مدینه است و شما در مدائن، چگونه
ممکن است با هزار فرسنگ فاصله او شما را غسل دهد؟ سلمان گفت: همین که چانه ام را بستی صداي پاي آن حضرت را
خواهی شنید؛ زیرا رسول خدا مرا به این حقیقت مژده داده است. زاذان می گوید: همین که سلمان جان به جان آفرین تسلیم
کرد و چانه اش را بستم جلو در آمدم، دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام با قنبر پیاده شدند.
*****
. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 301 ؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 373
وفات سلمان
همان طوري که در صفحات قبل آمد، وفات سلمان در سال 25 یا 35 هجري در عصر خلافت عمر بن خطاب یا عثمان بوده
است.
ابن سعد می گوید: سلمان در زمان خلافت عثمان از دنیا رفته است.( 1) و مزار آن بزرگوار در مدائن نزدیک شهر بغداد است.
*****
. طبقات الکبري، ج 4، ص 93
سلمه بن اکوع
ابو مسلم یا » مجدداً با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرد. کنیه وي « تحت الشجره » سلمه از اصحابی است که در بیعت
سکنا گزید. وي مردي شجاع، تیراندازي ماهر و « ربذه » نقل شده است. او ابتدا در مدینه و سپس در « ابو ایاس یا ابو عامر
فاضلی خیرخواه بود و جماعتی از مردم مدینه از او نقل حدیث کرده اند. و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حق وي فرمود:
«. خیر رجالنا سلمه بن الاکوع؛ سلمه بن اکوع از بهترین مردان ماست »
پیامبر از او تمجید و تجلیل نمود. او در روز « ذي قرد » سلمه در هفت غزوه همراه رسول گرامی اسلام مجاهدت نمود. در غزوه
حدیبیه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تا پاي جان بیعت کرد. وي در مدینه به سال 64 یا 74 هجري در سن هشتاد سالگی
.( درگذشت.( 1
به شمار آورده و می نویسد: او در بیعت رضوان شاهد بود و از پیامبر و برخی اصحاب « عمرو بن اکوع » ابن حجر وي را فرزند
نقل حدیث نموده است. وفات او در سن 80 سالگی به سال 64 یا 74 هجري بوده و او مردي شجاع و تیراندازي ماهر بوده
.( است.( 2
این صحابی دلاور و با فضیلت به گفته شیخ طوسی از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام
.( بوده است.( 3
*****
. اسدالغابه، ج 2، ص 333
. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 437
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 13
سلمه بن کهیل
.( را از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار آورده اند.( 1 « سلمه بن کُهیل » ، شیخ طوسی و برقی
و اهل کوفه می داند. همو می افزاید: وي از افراد « ابو یحیی » ابن حجر، سلمه را فرزند کهیل بن حُصین حضرمی و کنیه اش را
زیادي مثل ابی جحیفه، جندب بن عبداللَّه و... نقل حدیث کرده است و احادیث او متقن و وي از ثقات تابعین و از شیعیان
علی بن ابی طالب است. یحیی فرزند سلمه می گوید: ولادت پدرم سال 47 هجري و وفات او روز عاشورا به سال 121 هجري
.( بوده است.( 2
او را از بی وفایی و جفاي مردم کوفه برحذر داشت و از او ،« زید بن علی بن الحسین » ابو داود می گوید: وي در موقع قیام
خواست که قیام نکند؛ اما چون مؤثر واقع نشد، از زید خواست که به او اجازه دهد از شهر کوفه خارج شود و او اجازه داد و
.( سلمه به یمامه سفر کرد.( 3
*****
. همان، ش 8 رجال برقی، ص 4
. ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 3، ص 442